www.eshgh.ir1.ir خوش آمدید **** نبودن را در یادت لحظه ای می کشم آرامش - دیگر زمانه زمانه مجنون نیست!!!
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرامش - دیگر زمانه زمانه مجنون نیست!!!

 

 ● حرفهای عاشق!!! جمعه 85 اسفند 18 - ساعت 11:18 صبح

نامه سوخته های: عاشق

رفتن دلیل نبودن نیست!!!

در آسمان تو پروازمی کنم عصری غمگین وغروبی غمگین تر در پیش روی من بیزار از خود و از کرده خویش  دل نا مهربانم رابه دوش می کشم تا آ ن سوی مرزهایاانظبارپنهانش کنم.دراوج نیزارهای پشیمانی برفهای سیاه وسرگردان که با مندریک طایفه اند سلام می کنند توباور نکن اما من عاشقم!رفتن دلیل نبودن نیست 
درغروب آسمان توشاید بی تودر شب خویشتن چگونه گم شوم تورا تافردا تا سپیده
باخود خواهم برد بی تو وبایاد خواهم مرد تو باور نکن اما من عاشقم!!!!!!!!!!!!
شاید!!!

من به دنبال اتاقی خالی روز هاست می کردم تا از این جا بروم.من به دنبال اتاقی خالی که از دل پنجره اش عطرگلبوته شبنم زدهایی می گزرد که از دل پنجره اش ناله سوز نی غم زده ایی  می گزرد روزهاست می گردم تا از این جا بروم!
شاید!!!

برایت شاید!!!

ز دست  تو به کوهستان غم باید سفر کرد به دنبال تو تا خورشید باید رفت به پیش پای تو شاید!یک مشت خاک بی بها گردد برای  قلب تو نمی دانم که بعد از سالهای سخت ودشوار  که بعد از روز های گرم وشیرین زمان مردنم در آغوش توجانم را خدا می گیرد  یا آرزودرلطف تو می میرد!
شاید!!!

بارها باید بگویم که دررگهایم من جاری شدی چون خون که از ساختی بار دگر من مجنون شاید از شکوه عشق خانمان سوز برایت بارها باید قسم ها یاد کرد

من به دنبال گلیمی ساده سقفی از چوب وحصیر سر دری افتاده من دنبال هوای خنک وآزادی ودر پنجره ای  باز به یک آبادی روزهاست می گردم تا از اینجا بروم! من به دنبال هوایی خنک نه چنان آلوده روزهایی نه چنان پزمرده روز هاست می گردم تا از اینجا بروم  من به دنبال اتاقی خالی کز سر کوچه آن جوی آبی چشمه ایی می گزرد تا به هر عصر به عصر مرا به تماشا ببرد!!

(روزها ست می گردم تا از اینجا بروم)


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● تا آخرش هستم رفیق دیگرمرد!!!!!!!!!! پنج شنبه 85 اسفند 17 - ساعت 6:12 عصر

نامه سوخته های: عاشق

        کوه باید شد و ماند!          رود باید شد رفت!            دشت باید شد و خواند!



              (نمیدونم چیکار کنم)            



خیلی وقت بود میون زمین و اسمون معلق بودم من میخواستم برم اسمون و فرشته بشم..


 خدا می گفت نه برو زمین و ادم باش...دلم می گرفت از ادما ........


دوستشون نداشتم....... بینشون غریبه بودم ....زمین تاریک بود.. من عاشق روشنایی اسمون بودم ..من سرزمین فرشته ها رو دوست داشتم....غوغا بود تو اون سرزمین هر روز میدیدم اسم یه نفرو که تو شهرشون اوازه می شد و چه فرشته ها که بارون می شدن تو دل ابرا و می باریدن... دلیلشو نمیدونستم میگفتم شاید اینا فرشته بارونن...معلق بودم مثل همیشه اسمونو دوست داشتم مثل همیشه ...تا فرشته هم صحبتم شد چشماش خیس بود ...گفت تو ادمی گفتم نمیدونم.. میخوام فرشته باشم...عکس تو رو نشونم داد گفت خوش بحالت ادمی اخه اونم ادمه اما من فرشته...بعد بارون شد و بارید...درک نکردم حرفاشو ....عکس تو دوباره اومد تو ذهنم اینکه تو ادمی اون فرشته...دلم لرزید...چشات انگار اومده بود تا اسیر کنه....دیگه دل و دماغ اسمونی شدن نداشتم...حالا میخواستم بیام زمین ادم باشم...خدا گفت بمون فرشته باش این دفعه من گفتم نه می خوام برم زمین ادم باشم...اومدم زمین ادم شدم زمین دیگه سیاه نبود تو دشت نگات گم شدم...خندیدم...حالا خدای من در زمین بود خدای من در اغوشم بود خدای من در قلبم بود...اومدم زمین به فرشته ها فخر فروختم که ادمم و بیشتر فخر فروختم که تو خدای منی....خدا دلگیر شد شاید....شب بود...ادما خواب بودن ....تو خواب بودی...فرشته ها خواب بودن ...من اما بیدار بودم خدا هم همینطور تو خوابو از من گرفته بودی و من خوابو از خدا...خدا گفت هنوزم می خوای ادم باشی !گفتم اره نگاه کن خدای من کنارم اروم خوابیده....گفت اگر خدات دیگه نبود؟گفتم خدا همیشه هست!گفت نه اما خدای تو....و به اندازه چشم بر هم زدنی طول کشید چشمات بسته بود اما پرواز می کردی و من مات و مبهوت فقط نگاه می کردم...من اومدم زمین و زمینی شدم به خاطر تو ....تو اما رفتی اسمون و اسمونی شدی به خاطر خدات....من عاشق تو بودم به قعر اومدم تو عاشق خدا بودی به اوج رفتی....هنوزم اسیر زمینم....هنوزم مبهوت پرواز عشقم....هنوزم در حسرت فرشته بودنم...سهم من از تموم لحظه ها فقط لحظه ای اغوش تو بود و بس...


من برای اون لحظه تمام هستی ام رو فدا کردم..


اما داشتن این همه حسرت بر دل به از ان بود که حسرت لحظه ای با تو بودن بر دل....

عکسها رو ببینید حال کنید!!!!!!!!


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● انتظار!!!!!!!!! پنج شنبه 85 اسفند 3 - ساعت 5:1 عصر

نامه سوخته های: عاشق

کپی برابر اصل.........!!!!!!!!!!!

......در انتهای تنهایی خویش ... بین ماندن و رفتن ... بین بودن و نبودن ... بین نیاز و

 استغنا ... بین خاموشی و فریاد ... رفتن را برمیگزینی !


حسی گنگ و نامفهوم با معنایی به وسعت اندوه تو را در بر می گیرد و بغضی خاموش

گلویت را می فشارد. میشکنی ... میشکنی و از مرور خاطره ها خیس میشوی !


می دانی در زیر لایه های سکوت و فراموشی خواهی پوسید . می دانی در زیر لایه های

 سکوت و فراموشی خواهی پوسید.

می دانی در چشم این رگذران غریبه مهجور خواهی ماند. آری خوب می دانی

 که از خستگی حرف های بر دل مانده مچاله خواهی شد ... ولی رفتن را بر می گزینی.


می دانی دوباره باید پشت این حصارهای تودرتو خالی برای بودن تلاش کنی و باز با این

 روزمرگی بیهوده بجنگی اما رفتن را بر می گزینی!


می روی و سکوت پیشه می کنی و آنقدر غرق در این سکوت می شوی که می خواهی

سکوتت را فریاد کنی! .... با تمام وجودت فریادکنی! .... با تار و پودت!


پس دوباره باز میگردی .... ولی می دانی آری خوب می دانی که سکوت را نمی توان فریاد  زد.
و ای کاش کسی معنای این سکوت ا می فهمید!


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● ارامش چهارشنبه 85 بهمن 18 - ساعت 3:7 عصر

نامه سوخته های: عاشق

          (آرامش)

همیشه اینقدر فرصت نیست که بشینیم روبه روی هم
من حرفایی که تو قلبم ته نشین شده رو بزنم و تو حرفای دلت رو....
نه همیشه اینقدر زمان نداریم
میدونم احتیاج به زمان داری احتیاج به فکر کردن.......
و من لابه لای افکار در هم تو در انتظار فردایی دوباره نشسته ام........
عزیزم انتظار چیز کمی نیست........
انتظار تنها یک کلمه ساده پنج حرفی نیست ........
حرفی نیست که بخواهی به شوخی به کسی تقدیمش کنی........
انتظار از ته دلت بالا میزنه و همه وجودتو میگیره..........
انتظار میتونه آروم آروم نابودت کنه............
و این همه انتظار برای شنیدن صدای کسی  که دوسش داری شاید منطقی ترین قلبها رو زمین بزنه !
تو احتیاج داری فکر کنی و من احتیاج دارم که نفس بکشم در هوایی که آرامشش رو از تو میگیره .............
میدونم خواسته کمی نیست............
ولی خواسته پسری که صادقانه تمام جلوه های تاروپودشو برای تو و فقط برای تو عیان کرده
من از تو چیزی بیشتر نمیخواهم...........
ولی من دقیقا همون چیزی رو میخواهم که توی دستهای گرم تو وجود داره ..... آرامش ........


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● تقدیم به تمام کسم چهارشنبه 85 بهمن 4 - ساعت 1:30 عصر

نامه سوخته های: عاشق

سلام

مادر من تو را هرگز فراموش نمی کنم واین را بدان همیشه در قلب منی


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● شعر های من سه شنبه 85 بهمن 3 - ساعت 11:15 صبح

نامه سوخته های: عاشق

درد عشق

قصه ای بیش نیست

غم عشق وعده ای بیش نبود

وصل دلم عمری بی حضوریار

چشم به در دوختم

که بازشود

چشم به جمال یار

شرح حال دل به که بگویم

در بهای طلب یار

عمری تلف کردم

خون دل خوردن  چیزی نیست

ای مسلمان چه حاصل این عمری که بی هوده رفت

دریغ لحظه ای ز دیدار یار

دل که مرد عمری نما نده به حیا ت

گویی ازنسیم عشق نخورده به مشام منه بیچاره

افسوس پیر شد دلم

درد ماهم درمانی نیست

دل قصت جان ما کرده

دل ما خون شد از دست دل چاره چیست

خوشا بحال ان کسی که دلی نداشت چیزی بارش نبود

نصیب ما شد این دل عا قبت ما شد این همه غم

اثر.تنها  تخلص شاعر

 

 

 


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● شعر های من دوشنبه 85 بهمن 2 - ساعت 3:15 عصر

نامه سوخته های: عاشق

 

 

همه کس اسیر این نگاه من

همه چشم اسیرروی تو عزیز

دیگه این قلب منم کاری

بجز گریه وزاری نداره

اخه اون غم بزرگی تو سینه داره

غم این دل منم دوری تو عزیز

 


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 


 ● ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

ا غاز
[عناوین آرشیوشده]

 

 

 

 

یکشنبه 103 آذر 4

برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.
 

d خانه c

d شناسنامه c

d ایمیل c
 

 

سخن عاشق   

آرامش - دیگر زمانه زمانه مجنون نیست!!!

عاشق
عاشق تنها گریون خسته مجنون بی کس عاشق رسوا دیونه ترینم من کاشکی بی تو دنیا رو نبینم من....................

 

لوگوی سایت   

آرامش - دیگر زمانه زمانه مجنون نیست!!!

 

وضعیت من در یاهو


یــــاهـو

 

آوای عاشق   


 

جست‌و‌جو در متن سایت   


 

اشتراک در خبرنامه   


 

با ارسال فرم فوق می‌توانید از
به‌روز شدن سایت با‌خبر شوید.